۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه
۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه
بحران آب و انفعال مسئولان
۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه
دلار 1004 تومان
یک شبه میلیونر شدن
نتیجه : آقا شنیدید که خدا اگه بخواد می تونه یک نفر رو به یک شبه از فرش به عرش یا از عرش به فرش ببره؟ خوب همینه دیگه ، این یک نمونه اش. کاش ما آدما همیشه قدر موقعیتی که توشیم و بدونیم و به امید آینده زندگی کنیم و بدونیم که انسان تو هیچ مقامی باقی نیست.
۱۳۸۷ مهر ۳۰, سهشنبه
پیکان خارج از ایران
۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه
نامه امیرکبیر به ناصرالدین شاه
الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن لبه نان مشغولم خبر رسید که شاهزاده وثوقالدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقاء فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحت الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت با توصیه عمه و خاله نمیشود.
زیاده جسارت است. تقی"
۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه
ای بی شرف تو غلط می کنی!
در خلال برگزاري بيستمين گردهمايي ائمه جمعه سراسر کشور از بسياري مديران و مسئولان نظام از جمله رؤساي قواي سهگانه، رئيس مجلس خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت نظام و تعدادي از وزرا و ديگر دستاندرکاران براي سخنراني و تبادل نظر با ائمه جمعه دعوت شده است.
به گزارش البرز، ديروز نيز علي کردان، وزير کشور، يکي از مدعوين براي سخنراني بود که جنجال پيش از حضور او پشت جايگاه، تنها حاشيه پررنگ اين جلسه بود.
اين گزارش حاکي است، هنگامي که مجري برنامه وزير کشور را با عنوان «دکتر علي کردان» براي سخنراني به جايگاه دعوت کرد، بناگاه امام جمعه يکي از شهرستانهاي استان آذربايجان شرقي با فرياد بلند به اين عنوان اعتراض کرد، فريادهاي اين روحاني با زمزمههاي ديگر ائمه جمعه همراه بود، اما اين روحاني شجاع با فرياد بلند به مجري اعتراض کرد که «چرا به کسي که خودش اعتراف کرده دکترايش ساختگي است و حتي فوق ليسانيس و ليسانس هم ندارد، عنوان دکتر داده ميشود؟»
اين گزارش ميافزايد: کردان وقتي پشت تريبون قرار گرفت، بدون کوچکترين اشاره و واكنشي سخنراني كرد؛ اظهارات او عينا از خبرگزاري ايرنا براي آگاهي مخاطبان منتشر ميشود:
دشمنان براي جمهوري اسلامي ايران عمليات رواني سنگيني تدارک ديدهاند و همه بايد در برابر توطئهها و عمليات رواني دشمن هشياري خود را حفظ کنيم.
متاسفم برای خودمان و بیشتر برای اون کسایی که با رای دادن و رای ندادنشان این بلها (جمع ابله) را به وزارت و ریاست رساندند. شرم بر ما باد.
15-7-87
۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه
۱۳۸۷ مهر ۲۳, سهشنبه
Iran VS Italy - Futsal Worldcup 2008 Brazil
The stakes could hardly have been higher at the Gimnasia Nilson Nelson in Brasilia, with both sides knowing that a semi-final place rested within their grasp. Italy struck first, captain Grana sending a stunning shot into the top corner after just two minutes play to leave Mostafa Nazari without an earthly.
Within seven minutes, it looked as if Italy were all but assured of their spot in the last four when Grana double his and his side's tally, converting an exquisite pass from Adriana Foglia. The two-goal lead was no more than Italy deserved at this stage, and it was against the run of play when Iran pulled themselves back into contention two minutes later, Ali Hassanzadeh Masoud Daneshvar diving in to head home.
Within another two minutes, however, Iran were level, as a static Italian defence watched Ebrahim Masoudi waltz through their ranks to equalise. Patrick Nora did restore Italy's advantage from a 14th-minute Grana corner but, once again, the Asian champions came roaring back, with Mohammad Hashemzadeh slotting home after great set-up play by Taheri.
That was how it stayed until, with 11 minutes remaining and for the first time in the match, Iran pulled in front, Ali Hassanzadeh directing a shot past Alexandre Feller from 12 meters. Even when Italy equalised a couple of minutes later through Fabiano, Iran seemed to sense that history was in the making and, with just four minutes remaining, Masoud Daneshvar struck what looked at the time to be a decisive blow.
That, however, was until Bertoni popped up with all of 50 seconds left on the clock to seal a remarkable victory that sends Italy on to the semi-finals and Iran on the next plane home.
۱۳۸۷ مهر ۱۷, چهارشنبه
تاریخ انقضای دوستی
راستی تاریخ انقضای دوستی شما کی هست؟ نظر شما در مورد تاریخ انقضا دوستی چی هست؟
۱۳۸۷ مهر ۱۶, سهشنبه
۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه
دفاع احمد!
۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه
باز هم مساوی!
این بازی در ورزشگاه آزادی برگزار شد که 60% تماشاچیان هوادار تیم میزبان (پیروزی) و 40% هواداران تیم مهمان (استقلال) بودند.
گلهای این بازی رو هم آرش برهانی 47" و علی کریمی 87" به ثمر رساندند. در نیمه اول تیم استقلال تیم برتر بود و این برتری را تا هنگام گل خود حفظ کرد ولی پس از گل استقلال این پیروزی بود که هجوم می آورد و توپ و میدان را در اختیار گرفت و توانست گل تساوی را به ثمر برسانند.
بله همانطور که می بینید این استقلال بود که از اشتباهات داوری ضربه خورد کما اینکه پرسپولیسی ها بخاطر یک خطای هند پنالتی که مسعود مرادی آنرا به سود تیم پیروزی نگرفت کاری کردند (وی را به صلیب کشیدند) که وی از داوری به طور سمبلیک کناره گیری کرد در حالیکه خود وی و برخی کارشناسان مصراً اعلام می کردند که آن هند نبوده. در هر صورت این دربی با نتیجه تساوی به سود پیروزی خاتمه پیدا کرد!
۱۳۸۷ مهر ۱۱, پنجشنبه
آدم های نا جور!
۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه
۱۳۸۷ مهر ۹, سهشنبه
بالاخره كردان جعلي بودن مدركش را تائيد كرد
این هم از مملکت گل و بلبل ما!! بعد جناب رئیس جمهور در سازمان ملل فرمودند!: مدارکی که آمریکا برای مسئله هسته ای ایران ارائه می دهد جعلی است و این را هر فرد ساده ای نیز می تواند تشخیص دهد. مرحبا به رئیس جمهور دانا و صادق مان.
ضمنا مدرک فوق لیسانس و لیسانس ایشان هم مشکوک است و دانشگاه آزاد هنوز هیچ جوابی برای مدرک لیسانس و فوق این اقا نداده!!! اگر اونها هم جعلی باشه این آقا با مدرک فوق دیپلم هر چه بیشتر از حقوق یک فوق دیپلم گرفته حرام است و باید پس بدهد ما از حق خود نمی گذریم.
۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه
۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه
My blog got Page Rank 1
Page Rank رتبه ای هست که گوگل (Google) به وب سایت ها می ده که البته دارای شرایط زیادی هست که باید رعایت کرده باشید. این رتیه عددی هست بین 0 تا 10 که خود گوگل دارای Page Rank 10 می باشد.
وقتی PR یک سایت بالا می ره توی نتیجه جستجوهای مرتبط جز اولین ها ظاهر می شه.
۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه
خاطره اي از دكتر حسابي به نقل از دكتر خزعلي!
متاثر از كوته فكري وزير معارف و نااميد از انجام رسالتي كه بر دوش داشتم از دفتر وزير خارج شدم، رفيق شفيق كه آزدگي مرا ديد براي تسلي خاطر گفت: " من مي توانم از اعليحضرت (رضا خان) برايت وقت ملاقات بگيرم مشروط به اينكه وزير معارف نفهمد كه من اين وساطت را انجام داده ام!" وقت ملاقات با رضا شاه تعيين شد، براي او طرح تاسيس دانشگاه تهران را شرح دادم، و شاه پرسيد "كه چه شود؟" عرض كردم، به جاي آنكه جوانان ما به فرنگ بروند در مملكت خودمان دكتر و مهندس آموزش دهيم و رضا شاه باز پرسيد" كه چه شود؟" و عرض كردم: " اين جاده ها و راه آهن را آلمان ها مي سازند! مهندسين خودمان آن را بسازند و ... شاه بسيار استقبال كرد و گفت برويد طرحتان را بنويسيد به مجلس مي گويم راي بدهد! و من از همان شب شروع به نگارش طرح دانشگاه كردم.
فرداي آنروز از دربار به در خانه ام آمدند، تعجب كردم كه با من چه كار دارند، ديدم يكصد هزار تومان پول فرستاده اند كه اعليحضرت فرموده اند، كارتان را شروع كنيد و طرحتان را نيز بنويسيد. و اين همان مبلغ خريد زمين دانشگاه تهران است و كار ساخت و ساز همزمان با نوشتن طرح آغاز شد.
۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه
ذکر احوال شیخ مشائی
نقل است چون خواست به دنیا آید، مرغان هوا گریستند از هیبت آن طفل تا عقابی بیامد و مرغان را بخورد، پس آن طفل بدنیا بیامد، آمدنی. و چون زاده شد قنداق خود بدرید و بر دایگان خویش ...ید(2)، و به باغی رفته و راه همی رفت و صد حکیم و شیخ در فعل او حیران بودندی و از همین رو چون دائما در راه رفتن همی بود، وی را شیخ مشائی گفتندی.
ابتدای کار او آن بود که در عبودیت پدر بود و اگر چه بنده زاده بود ولی از دو کون آزاده بود. نقل است شیخنا در ایام صباوت به کشتی در نشست، و چون به دریا شد، صاحب کشتی مزد طلب کرده همی گفت: اخ کون دااش! ( ترجمه: لطفا پول ما را بدهید) گفت: ندارم. چندانش بزدند که بیهوش شد. چون به هوش بازآمد، مزد طلبیدند. گفت: ندارم. دیگر بار بزدندش. پس گفتند پای تو بگیریم و به دریا افکنیم. ماهیان دریا درآمدند و هر یک دلاری در دهان به ایشان دادند. صاحب کشتی این را که دید، همی گفت: WooooooW و بیهوش همی گشت و چون به هوش آمد درپای او افتاد و اطاعت او همی کرد از آن معجزت. و چون در دریا بود از کشتی پائین جسته و بر آب راه همی رفت تا به ساحل رسید. صاحب کشتی چون این را بدید همی گفت: " الاشک العظیم! ایف انا ذهب بالماء وای یو ینتظر بالدولار"( ترجمه: آخه الاغ! اگر بلد بودی روی آب راه بری مرض داشتی سوار کشتی شدی که کتک ات بزنیم؟) و این از کرامات شیخنا بود.
و سبب توبه او آن بود که دائم السفر بود و چون به عثمانی درآمد شبی به مجلس شیوخ رفته به دعا و نماز همی مشغول شد تا ضعیفه ای بر وی ظاهر گشته همی قر داد، شیخنا در او سخت نگریست، اما هیچ نگفت. ضعیفه را باز قری دیگر درگرفت و رقاصگان آمدند و قر همی دادند تا شیخنا نماز تمام همی کرد و خشمی سخت بگرفته گفت: " ایت ایز نات اسلام، آی ام آمبرلا" و از آن بود که توبه همی کرد و از فرط انابت دو وبگاه تعطیل همی کرد و دیگر نه خود برقصید و نه به مجلس رقص همی گشت.
نقل است که شیخ مشائی را شبی شیخ الرابطین معروف به امیر احمدی بصورت جهودی بر وی ظاهر گشته بدو گفت: " آی لاو یو وری ماچ" و شیخنا جواب همی داد: " می تو" و از هیبت این خواب صیحه برکشیده، ده شیخ بر وی ظاهر گشتند و علت پرسیدند. شیخنا بگفت: " ما دوست ملت اسرائیل هستیم." و چون این بگفت شیخان وی را بزدند. پس گفت: " من نگفتم ما دوست ملت اسرائیل هستیم." پس شیخان باز او را بزدند، از آن سبب که شیخان مرض داشتندی و در هر حال می زدند. پس بگفت: " به هزار بار بگویم که منظور من از اسرائیلی ها فلسطینی ها بود" پس این بار نیز او را بزدند تا شیخ منور محمود العلماء بر وی نازل گشته و شعری بخوانده و همی گفت:
شعر
به چشام نگاه کن و دستتو بذار تو دستم
من رو رو سیا کن و دست تو بذار تو دستم
( ترجمه شعر: حواسم هست، بالاخره تو پدر عروس منی دیگه خره، نمی ذارم ضایع بشی)
و دست شیخ را بگرفت و وی را از آن مهلکه نجات بداد.
شیخ محمد نوری از علمای طریقت " سیمائیون" از وی جملات عالی نقل کرد. پس شیخنا بگفت: " النوروز اول السنه"( ترجمه: نوروز اولین روز سال می باشد.) و بگفت: " انا ینتظر بالمناظره بالساعه الکثیر"( ترجمه: من برای یک مناظره صد ساعته آماده ام) و بگفت: " لایستعفی بالنوکر المله زورکی"( ترجمه: بابا استعفا نمی دم، زور که نیست)
نقل است چون خواست بمیرد عزرائیل بر وی نازل گشت و گفت آماده باش تا جانت بگیرم. پس بگفت: دقیقه ای فرصت ده تا آنچه خراب کردمی بقاعده کنم. و عزرائیل وی را فرصت بداد تا به قول خویش کند. و از آن روز هشت هزار سال بگذشت و عزرائیل بمرد و شیخنا کار تمام نکرد و هنوز زنده است رضی الله عنه.
1) میخ المنیر: میخ نورانی، نوعی میخ که برق می زند. عضو سمج کابینه نهم.
2) ...ید: جاافتادگی از نسخه اصلی است. در نسخه چاپ مسکو آمده است( پرید)، در نسخه دهلی آمده است( دوید) و در نسخه لایدن آمده است( دی دیری دی دید)
۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه
۱۳۸۷ شهریور ۲۸, پنجشنبه
۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه
برج های گردان!!! The Rotating Tower
The Rotating tower is a wonder project in Dubai. You can visite the following link for more information
۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه
حمایت از حضور خاتمی
۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه
Realtyna SEO
۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه
آینه چوبی ! Wooden Mirror
دولت بی دغدغه!!
این نانوایی چند روزی است تعطیله و مردم آن محل برای تهیه نان مشکل دارند.
۱۳۸۷ شهریور ۸, جمعه
۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه
Don’t give in Without a fight!
- Don’t give in Without a fight! (بي آنکه بجنگي تسليم نشو...)
- انسان های دانا از تجربیات دیگران استفاده می کنند ولی انسان های نادان از تجربیات خود!
- برای ایجاد و حفظ روابط دوستانه باید اول خودتان یک فرد دوست داشتنی باشید.
- در دریای پرتلاطم زندگی همیشه می توان موجی را یافت که اگر با آن حرکت کنید شما را به ساحل خوشبختی برساند. «شکسپیر»
- مردم موفق امروز،كودكان جسور ديروز بوده اند. «ديزرائيلي»
- انسانها دو دسته اند: آنهایی که بیدارند در تاریکی و آنهایی که خوابند در روشنایی.
- برنده هيچگاه تسليم نمي شود و تسليم شونده هيچگاه برنده نمي شود. «فلورانس کدويک»
- مهم نیست از کجا می آیید مهم این است که به کجا می روید!
- تفاوت عمده میان موفقها و نا موفقها « عمل گرا بودن» موفق هاست.
05/6/87
۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه
۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه
۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه
۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سهشنبه
كيهان:بسيج، از اصليترين رأيسازان سوم تير!
مجموعه اي از «راي سازان» و فعالان سياسي وجود دارند كه نقش اصلي در شكل گيري پديده مبارك سوم تير داشته اند. اين مجموعه هنوز هم به همان نيرومندي سابق و بلكه با نشاط تر از قبل در صحنه حضور دارد و در هر آوردگاهي در آينده نقشي كليدي بر عهده خواهد داشت. بي آنكه قصدي براي محدود ساختن اين مجموعه در طيفي خاص در ميان باشد، صرفا به عنوان يك آدرس، مي شود اينگونه فرض كرد كه تشكل هايي چون بسيج دانشجويي، بسيج طلاب، بسيج اساتيد و حوزه هاي شهري و روستايي مقاومت بسيج جزو اصلي ترين اركان مجموعه راي ساز در سوم تير 84 بودند.
همه آنها كه در آن روزها ولو از دور دستي بر آتش داشتند مي دانند كه جوانان مومن و بسيجي بي آنكه هيچ اراده تشكيلاتي آنها را حمايت كند و صرفا با تكيه بر انگيزه هاي اعتقادي و سيراب از نيرويي كه بازگشت به آرمان هاي اصيل انقلاب در آنها بوجود آورده بود، به پا خاستند و چون خويش را مامور به اداي تكليفي مي دانستند خستگي ناپذير و مشتاق تا روستاهاي دورافتاده هم رفتند مگر پيام تحولي كه در راه بود را به گوش همه مشتاقان برسانند. آيا آن اتفاق مجددا تكرار شدني است؟ حتما بلي، به شرط آنكه صداهاي ناجور از دل اردوگاه سوم تيردر آن اراده ها تزلزلي به وجود نياورد و جوانان مومن بتوانند همچنان مطمئن باشند كه پايمردي منتخبانشان بر آرمان هاي انقلاب اسلامي بدون ذره اي تغيير به قوت پيشين باقي مانده است.
گفتني است، رسانههاي اصلاحطلب با اشاره به اين يادداشت، آن را «اعتراف كيهان به دخالت نظاميان در انتخابات» خواندهاند.
30/5/87
۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه
المپیک 2008 و دولت نهم
۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه
دوربین ندیده ها و صدا و سیمای صادق !
۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه
هیولای دریایی در تخت جمشید
منبع ahura-zartosht.persianblog و روزنامه ابران 20 مرداد 87
23.5.87
۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه
هفته هفتم تیر ماه
(برای مشاهده عکس با وضوح بهتر بر روی آن کلیلک کنید.)
۱۳۸۷ مرداد ۱۸, جمعه
۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه
۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سهشنبه
چه نيازي به دشمن داريم؟
راستش اصلا نمی دونم این آقای دکتر احمد شیرزاد کیست ولی مطلبی که نوشته خیلی جالبه و پیشنهاد می کنم بخونین و به دیگران هم پیشنهاد کنین. نظرتون رو به این نوشته جلب میکنم.
نشسته ام پشت میز، غرق کار، تا بلکه چهارتا مسئله ی جدید برای بچه ها طرح کنم، که یک دفعه تتلق! برق می رود. ناخودآگاه دادم بلند می شود: «ای بر ...» . بچه ها دارند سریال مورد علاقه شان را می بینند، سر بزنگاه فیلم همه چیز خاموش می شود. آه بچه ها بلند می شود: «اَ اَ اَ.... اَه... ، دوباره که برق رفت... » . زمین پهلوی خانه ما دارند ساختمان می سازند. وسط روز که برق می رود اول صدای سنگ برقی و بالابر می افتد و بعد صدای اوستا معمار به جایش بلند می شود. چیزهای می گوید که نقل اش در این جا مایه دردسر استفامیلی داریم که یک کارگاه بزرگ تولیدی در شهرستان دارد. از یک کوره ی القایی برای ذوب فولاد استفاده می کند. چند روز پیش که دیدمش هر چه از دهانش در می آمد نثار می کرد، از بالا تا پایین. کم مانده بود مرد گنده گریه کند. می گفت درمانده ام با پنجاه، شصت تا کارگر چه کار کنم. به پیر و پیغمبر قسم می خورد که ادامه ی کار برایش ممکن نیست. می گفت هر وقت برق می رود باید بعد از وصل مجدد چند برابر معمول برق مصرف کنم تا مذاب منجمد شده در کوره را دوباره ذوب کنم و تمام وسایل ام در حال از بین رفتن است. می گفت تأمین مزد کارگرهایی که در اوج ساعت تولید باید یا بیکار بنشینند یا والیبال بازی کنند هر چند مصیبت است اما ساده ترین بخش کار است، نمی دانم چه خاکی بر سر دستگاه هایی که همه اش برقی است بریزم.
یکی دیگر از آشنایان ما در اصفهان قطعات اتومبیل تولید می کند. اگر چهار روز از تولید عقب بماند کارخانه می خوابد و کلی جریمه باید بدهد. شنیدم که برای ریخته گری اولیه قطعات دست به دامان مشهدی ها شده است. یعنی در شهری مثل اصفهان که هر چهار گوشه اش پر است از ریخته گری از ترس قطع ناگهانی برق کسی کوره اش را روشن نمی کند. به این ترتیب باید قطعات در مشهد ریخته شود، از آن جا بار بزنند به اصفهان تا ماشین کاری شود و دوباره بفرستند تهران. راستی این هزینه های اضافه به دوش چه کسی باید بیفتد، تولید کننده ی نحیفی که خودش هم نمی داند چرا به کار ادامه می دهد یا مصرف کننده ای که آخر دست جنس گران و نامرغوب می خرد؟
یکی از همکاران نقل می کرد چند روز قبل در یک جلسه رسمی که معاونان دانشگاه های کشور شرکت داشتند برق رفت و سالن تاریک شد. بعد از مدتی استفاده از موبايل ها به عنوان منبع روشنايي، ملت ناچار شدند در سالن نهارخوری طبقه بالا عرق بریزند و جلسه را به ظاهر ادامه دهند. شما فکر می کنید از چنین جلساتی چه تصمیمات مشعشعی عاید مردم می شود؟
افتضاح قطع برق باورکردنی نیست. نه انقلابی در کار بوده است و نه جنگی. نه رویداد طبیعی بزرگی که صنعت برق را از بین برده باشد اتفاق افتاده و نه کشور دچار فقدان درآمد ارزی شده است که امکانی برای سرمایه گذاری نباشد. فقط دولتی آمده است و دولتی رفته است. البته خودشان هم می گفتند سونامی آمده است، اما ما باورمان نمی شد. حالا کم کم داریم برکت قدوم مبارک آقایان را حس می کنیم. برق که قطع می شود چشممان در تاریکی خوب کار نمی کند اما در عوض دماغمان به شدت تقویت شده است از بس رایحه خوش خدمت استشمام می کنیم! روزها شرشر عرق می ریزیم و شب ها علاوه بر آن پای شمع می نشینیم و وقتی ناامید می شویم از انجام هر کدام از کارهای معمولی زندگی مان بد و بیراه می گوییم. راه دیگری برای خنک کردن جگر گر گرفته مان سراغ نداریم.
عجیب روزگاری است والا. چرخ مملکت داشت پیش می رفت مشکلات هم کج دار و مریز داشت حل می شد. این چه بلایی بود که ناگهان از آسمان افتاد روی سر مردم بیچاره این مملکت و چوب شد و رفت لای چرخ کشور گیر کرد. یکی دو سال پیش که صحبت از تهدیدات خارجی علیه ایران بود برخی می گفتند دشمن ایران را اشغال نمی کند بلکه با حملات هوایی برضد اهداف استراتژیک صنعتی چرخ زندگی را در ایران از کار می اندازد. مثلاً می گفتند با زدن نیروگاه ها خاموشی های گسترده ایجاد می کند و با زدن پالایشگاه ها صف های طویل بنزین به وجود می آورد.
بفرما، به لطف بی درایتی و ناتوانی مدیران اجرایی کشور بدون آن که یک ترقه در شده باشد همه ی آن اتفاق ها دارد می افتد. هم روزی چند ساعت خاموشی داریم و هم برای بنزین زدن باید عزا بگیریم که چه ساعتی پمپ ها خلوت است. با داشتن چنین دوستانی مملکت ما به دشمن احتیاج ندارد. این روزها هر که را می بینیم کلافه است. نابه سامانی اوضاع اقتصادی و بی اعتمادی نسبت به آینده بدجوری همه را نگران کرده است. ظاهراً دور بدبیاری ها ی دولت شروع شده است و از هر طرف که می چرخد یک دسته گل جدید به آب می دهد.
این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست. مشکلاتی که به دست خود آقایان ایجاد شده با لبخند ژوکوند آقای رئیس جمهور قابل حل نیست. کسی مدعی نیست که قبل از این ها ایران بهشت بود. آن زمان هم مشکلات وجود داشت، اما خداوکیلی وضع به مراتب بدتر شده است. به هم ریختگی و آشفتگی اوضاع را با پوست و گوشت خود می توان حس کرد. بعید می دانم با سفر استانی رفتن و ژست حل مشکلات به خود گرفتن بتوان به جنگ مشکلات رفت. از بدشانسی احمدی نژاد الان زمانی است که اهل تدبیر و مدیریت به کار می آیند، یعنی همان ها که سال اول این دولت همراه سونامی به خانه هایشان پرتاب شدند، یعنی برخي از کسانی که در سخنرانی های اصحاب دولت دزد و خیانت کار قلمداد شدند و تا به امروز کسی نتوانسته ادعایی علیه ایشان را به اثبات برساند.
آن روز که به قول خودشان وزارتخانه ها را شخم زدند و نیروهای صفر کیلومتر را از جاهای مختلف جمع کردند و سمت های بزرگ دادند باید فکر امروز را می کردند. چرخ مملکت با این آدم هایی که آقای احمدی نژاد دور خودش جمع کرده و هر روز مثل بازی شاه و وزیر بچه ها یکی را خلعت می دهد و دیگری را سبیل آتشین می کشد، نمی چرخد.
دلم برای بعضی کارشناس های باقی مانده در وزارتخانه های تخصصی می سوزد که برای ادامه کار ناچارند توجیه کننده ی تصمیماتی از طرف مقام های مافوقشان باشند که خودشان دو قران آن ها را قبول ندارند. واقعاً در بخش برق آدمی درمی ماند که چطور با این سرعت می شود دو دهه برنامه ریزی را دود هوا کرد!
یادم می آید سال های آخر جنگ، یعنی تقریباً 20 سال پیش روزگار سختی داشتیم به خاطر خاموشی ها برق. اما به دلیل حس درکی که مردم از ریشه های مشکلات به خاطر مقابله با دشمن خارجی داشتند، همه به نوعی زندگی خود را با شرایط آن زمان تطبیق داده بودند. وقتی جنگ تمام شد هر جوری بود ظرف یکی دو سال با وجود خزانه ی تهی با زور فاینانس خارجی تعدادی نیروگاه به شبکه وارد شد. پس از آن به یمن قوانین برنامه توسعه که تدوین می شد علیرغم اشکالات، همه چیز معلوم و مشخص بود و کارشناسان می دانستند که مثلاً با توجه به رشد صنعت و جمعیت کشور برای آن که هشت سال بعد خاموشی نداشته باشیم باید امسال چه کارهایی را شروع کنیم و همین طور سالهای بعد.
آدم دلش از این جا می سوزد که دولت احمدی نژاد برای آن که اوضاع به روال معمول جلو برود مجبور نبود معادله انیشتین را حل کد. همه چیز برنامه ریزی شده ، مدوّن و از قبل آماده بود. کافی بود برخی دستکاری های نابغه منشانه در روند کارهای اجرایی انجام نمی پذیرفت. حتی اقدامات مشعشعی مثل انحلال سازمان مدیریت و دک کردن بخش عمده ای از توان کارشناسی وزارت خانه ها ممکن بود کار برنامه ریزی را برای سالیان بعد و برنامه های توسعه بعدی دچار مشکل کند، ولی این که در همان دوره چهار ساله ی دولت به این سرعت روند امور فشل شود کاری است که نبوغ ویژه اي می خواست كه فقط در دولت احمدي نژاد مي شد آنرا جستجو كرد.15/5/87
۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه
استراتژی غرب و فرار مغزها
- نفر اول : خوب حالا چرا می خوای بری ؟ - والا اینجا امکانات نداریم ، منه مهندس باید برم دم مغازه بابام کارکنم ؟ تازه از همه مهمتر اگه جنگ بشه چی ؟ من نمی خوام بمیرم.
- نفر بعدی : حالا مگه خارج چی داره که می خوای بری ؟ - آزادی ، امکانات تازه از همه مهمتر امنیت اگه جنگ شد اومدن ما رو به زور بردن سربازی چی ؟
و ...
حالا من نتیجه می گیرم آقا همه حرفها قبول اینجا آزادی نیست ، امکانات نیست ، پول نیست قبول ولی اینکه اگه جنگ بشه چی یک کم داستان داره . این یک سیاست کشورهای غربی مثل آمریکاست ، ما کم نداریم مهندسان و دکتران و پزشکان تراز اول تو آمریکا یکی رئیس فلان بخش مایکروسافت است یکی رئیس مرکز کنترل ناسا ست یکی بهترین جراح مغز و اعصاب جهان و خیلی های دیگه که همه ایرانی اند. اما به راستی این یک سیاسته زیرکانه از سوی آمریکاست . هر روز توی بوغ و کرنا می کنن که ما می خوایم حمله کنیم . تا ژانویه 2007 حمله حتمی ، مادامی که این خبر ها رو می دن کلی از بهترین های ایران ، رتبه اولی های کنکور ایران به هر بهانه می رن از این کشور. واقعا باید تاسف خورد به حال این کشور که با این همه نبوغ باید نابغه های ما بخاطر ضعف اساسی مسئولان کشور در فراهم نکردن امکانات و آرامش ، به خارج برن یا نه نه فرار کنند و باید از سیاست انگلیس مابانه تهدید به جنگ هم غافل نشیم که ریشه اصلی فرار مغز هاست و همون چیزیه که غربی ها می خوان وگرنه امکانات و ... کمی تا قسمتی بهونه اس.
12/5/87
۱۳۸۷ مرداد ۱۰, پنجشنبه
۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه
آیا خاتمی رد صلاحیت می شود؟
اگر شورای نگهبان تشخیص داده رد صلاحیت بشه رهبر چه جوری می تونه اونو تائید کنه و اگر رهبر با یک نظر می تونه تائید صلاحیت کنه پس شورای نگهبان می خوایم چه کار ؟!
حالا هم با کارهایی که احمدی نژاد کرده و در چند جبهه فاتحه رو خونده (اقتصاد ، روابط خارجی ، فرهنگ و هنر و ...) حضور خاتمی می تونه نقطه امیدی باشه برای جبران گذشته . البته به شرط آنکه :
1- خاتمی و یا نمایندگان درجه 1 اصلاح طلب رد صلاحیت نشوند.
2- انتخابات سالم برگزار بشه .
3- مردم این بار برای تعیین سرنوشت خودشون رای بدهند نه مثل دوره قبل که احمدی نژاد با 5 میلیون رای از 34 میلیون رای به دور دوم رفت ولی اگر حضور مردم رو در سال 76 به یاد داشته باشید خاتمی با 23 میلیون رای از 31 میلیون رای انتخاب شد.
4- به چرندیات پیرامون خود که می گن خاتمی فقط حرف زد و ... با علم به همه شرایط توجه کنید و تصمیم گیری کنید. خاتمی اصلاحات فوق العاده ای رو می خواست انجام بده (حذف رهبری در نظام جمهوری بعد از فوت رهبر فعلی ، محدود کردن اختیارات شورای نگهبان ، انتخاب رئیس سازمان صدا و سیما و فرمانده نیروی انتطامی توسط دولت و ... ) این اصلاحات به نفع پیشرفت مملکت ماست . ولی متاسفانه مانع تراشی ها و دشمنی ها با خاتمی باعث شد نه تنها نتواند کارهای خود را انجام دهد که باعث شد محبوبیت عمومی وی کاسته شود.
به هر حال این خودمان هستیم که در هر برهه از زمان می توانیم سرنوشت خود را مشخص کنیم . به تاریخ رجوع کنید انقلاب مشروطه ، انقلاب 57 ، دوم خرداد 76 و ...
از همین الان به فکر باشید و تصمیم گیری کنید.
۱۳۸۷ مرداد ۸, سهشنبه
My Birthday , تولد من
Hello dear all, Today is my Birthday. I was born on Saturday July 30th 1983 , 12PM in Mehr hospital in Mashhad. I like my mother and I hope she and all mothers in the world have a good and happy life.
۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه
بین التولدین
بهمین مناسبت منو رحمان یک سری هدیه (باتفاق TShirt ) گرفتیم. ;) بعدش هم رفتیم 4 نفری یک جا ناهار خوردیم خیلی خوشمزه بود جاتون خالی .
۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه
Present نرم افزار به فنی و حرفه ای
6.5.87
۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه
به یاد خسرو خاطره ها ...
سلام خسرو جان
بيخبر گذاشتي و رفتي. بدون خداحافظي!
دو هفته پيش هم كه آخرين جايزهات رو گرفتي، روي صحنه لام تا كام حرف نزدي. از گوشه صحنه اومدي بالا و آروم جايزهات را گرفتي؛ براي سي سال حضور پرشور و شوقت در سينمايي كه اين روزها چندان شور و شوقي در آن نيست.
فقط لبخند زدي و رفتي پايين و لاي جمعيت گم شدي. خوب اگه قرار بود بري و پشت سرت رو هم نگاه نكني، چند كلمهاي براي ما كه پشت سرت بوديم، حرف ميزدي!
يادمه وقتي آمدي رو صحنه، حالت خوب بود.
آخه يكي دو بار ديگه كه اين اواخر روي صحنه اومدي و ديدمت، حالت زياد خوب نبود. ولي اين دفعه، همه خوشحال شديم. فقط نميدونستيم داري ميري. نميدونم خودت ميدونستي يا نه. ميگن آدماي خوب قبل از رفتن، حالشون خيلي خوب ميشه؛ چون دارن ميرن يه جاي خوب. ما از كجا بايد ميفهميديم كه اين حال خوب نشانهي چيه؟ هميشه بعد از اينكه اتفاق ميافته، ميفهميم. ولي فكر كنم خودت ميدونستي؛ چون هيچي نگفتي و اونجوري فقط لبخند زدي. شايد داشتي خداحافظي ميكردي و ما نميفهميديم. ولي چه خداحافظي باشكوهي! خيليها آرزو دارن در اوج خداحافظي كنن؛ اما نميتونن. شايد هم اون لبخند همين معنا رو داشت. شايد اگر حرف ميزدي، همهي خداحافظيات ميشد همون چند تا كلمه؛ ولي چون هميشه شاعر بودي، فقط مهربان و با سپاس نگاه كردي و لبخند زدي. حالا كه فكر ميكنم، ميفهمم اينجوري بيشتر حرف زدي.
من هي بايد از تو ياد بگيرم. يادته سالها پيش وقتي از مشهد به تهران آمدم، تو روي صحنههاي تئاتر ميدرخشيدي. من كلي دويدم تا روي صحنه بيام و ديده بشم.
بعدها هم كه تو روي پرده سينماها ميدرخشيدي، باز هم من كلي دويدم تا روي پرده بيام و ديده بشم.
يادته من اولين فيلمم رو كه بازي كردم، تو «هامون» بودي. من يادمه كه در فيلم «كيميا»، دست منو ميگرفتي. كلي حال ميدادي كه رو بيام و ديده بشم. بعد هم فقط يك بار ديگه شانس داشتم در كنار تو بازي كنم؛ تو فيلم «درد مشترك»، چه بامسما.
ارتباط من با تو، مثل كوهنوردها با كوههاست. هر قلهاي رو كه فتح ميكنن، ميبينن پشتش يه قلهي بلندتر هست. من هرچي ميدوم، تو يه قدم جلوتري؛ مثل الآن. جلوتري ديگه عموجون. رفتي اونور. نميدونم چقدر ديگه بايد بدوم تا به اونور برسم، تازه نميدونم در چه وضعيتي ميام اونور.
پس از اونور يه دعايي براي من بكن. ميگن دعاي اونوريها براي اينوريها زودتر مستجاب ميشه. اينجوري كه تو رفتي، كلي «خدابيامرزي» و «يادش بخير» و «حالهاي خوب» و «يادهاي خوب» و .. بدرقهي راهته.
من كه شاهدم، خودتم اگه حالشو داشته باشي، يه نگاهي به اينور بندازي ميبيني.
دست پر رفتي ديگه. ميبيني چقدر از من جلوتري! كلي بايد بدوم تا موقع رفتن دستم پر باشه.
البته جات پيش ما خاليه. هنوز سينماي ايران كلي با تو كار داشت. ولي خوب مثل به دنيا آمدنه ديگه. موقعش كه برسه، بايد متولد بشيم. ما يه تولد رو ديديم؛ تو دو تا؛ تولدت مبارك.
ميدونم اونجا كلي از بر و بچههاي سينما و تئاتر اومدن پيشوازت. حتما كلي هم تدارك ديدن.
ما كه اون دنيا به بازيگريمون ادامه ميديم. اونجا هم حتما نمايش هست. اونوريهام حتما به سرگرمي احتياج دارن. پس اونجا بيكار نميمونيم. وقتي مردم رو سرگرم ميكنيم و حالشون خوب ميشه. يه خدابيامرزي به ما و پدر و مادرمون ميگن ديگه. وقتي مردم تو خيابون تو رو ميديدند و بياختيار لبخند ميزدند، خودش خدابيامرزيه ديگه. وقتي مردم ميفهمن كه تو رفتي و ديگه ميون ما نيستي، گريه ميكنن و جاتو خالي ميكنن، خدابيامورزيه ديگه.
ميبيني خدا چه لطفي به تو داشته كه اين موقعيت و جايگاه رو بهت داده. پس اونطرف هم حتما تحويلت ميگيره و ميبردت روي صحنهها و پردههاي اونجا، كه بازم مردم اونور ببيننت و حالشون بهتر بشه و خدابيامرزي ادامه داشته باشه.
به اميد ديدار»
رضا كيانيان
۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه
افتتاح وب نوشت
با سپاس از شما
87.5.2