۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

یک شبه میلیونر شدن

داستانی که می خوام بگم واقعیت داره حالا با کمی این ور اون ور : آقا، یک زن و شوهر همدانی سال 47،48 (47،48 اصطلاحیه که یعنی نمی دونیم کی ولی گذشته نه خیلی دور) به مشهد میان واسه زیارت. از قضا اون روزها وضعشون (مالی) بد نبوده و به پیشنهاده یک بنده خدایی یک زمین 2 هزار متری اطراف مشهد به قیمت خیلی نازل می خرند. اونجایی که اینها زمین می خرند تو بیابون بوده و به قول قدیمی ها سگ رو می زدی نمی رفته اونجا زمین بخره! اینها رفتن خونشون همدان و سالها گذشت و انقلاب شد و جنگ شد و اینها دارایی هاشون و خونشون و ... رو تو جنگ از دست دادن. خلاصه بدبخت شدند از اونجایی هم که دختر کوچکشون رو می خواستن عروس کنند و آهی در بساط نداشتند به فکر خانم خانواده! خطور می کنه که یک زمین تو یک بیابون اطراف مشهد دارند. پا می شن با حاج آقا میان مشهد که زمین و بفروشن و با پولش دخترشون رو عروس کنند. به مشهد که میان پرس و جو می کنند می بینند که زمین شون حالا شده یک بلوار از شهر به نام سجاد(سال 69 - 70) . پرس و جو می کنند واسه زمینشون می فهمند که مالک زمینی که بانک ملی دست روش گذاشته پیدا شد. بالاخره بانک ملی زمین و ازشون به قیمت 120 میلیون (می تونید حدس بزنید در سال 1370 این یک مبلغ خیلی زیادی بوده) می خره و اون بانک ملی معروف سجاد که اون روزها جز اولین ساختمان های مرتفع مشهد بود ساخته می شه. به این ترتیب ماجرای یک شبه پولدار شدن یک خانواده که اومده بودند مشهد تا زمین توی بر بیابونشون رو با هزار خواهش و تمنا به یک بابایی بفروشند با یک مبلغ هنگفت و کلی عرت احترام ازشون خریداری میشه، رقم می خوره.
نتیجه : آقا شنیدید که خدا اگه بخواد می تونه یک نفر رو به یک شبه از فرش به عرش یا از عرش به فرش ببره؟ خوب همینه دیگه ، این یک نمونه اش. کاش ما آدما همیشه قدر موقعیتی که توشیم و بدونیم و به امید آینده زندگی کنیم و بدونیم که انسان تو هیچ مقامی باقی نیست.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

داداش اینا همه از برکت نظام و اسلام عزیزه. تو فکر می کنی اگه این ها نبودند، این بدبخت بیچاره ها ( حالا کار ندایم جنگ اینا رو بدبخت کرده ) به جایی می رسیدن؟ والا نه.

خدا به مسئولین این مملکت عمر طولانی و پر برکت بده!

ناشناس گفت...

يك معلمي داشتيم به نام آقاي ساعتچيان. معلم جغرافي بود و خيلي بامزه. هر روز كه ميومد سر كلاس به جاي بسم الله مي گفت آقا (اين آقا تكه كلامش بود) من هر روز ١٠٠ ميليون تومن ضرر مي كنم.! ضرر بي پولي.
حالا كه فكرش رو مي كنم ميبينم اگه من پول داشتم مي رفتم از هر منطقه بي آب و علفي نمونه اي مي خريدم. بالاخره يكيش مي شد اون چيزي كه بايد بشه. ولي چه كنم كه من هم از خاسرين هستم.